درد تمام چشمانم را فرا گرفته
نه وجودم را،چشمانم را
حکیمی پندی گفت و ما نیز بر آن شدیم
گفتا یا برو بر دردی بشو و یا بمیر
دیدیم مردن سخت است به اندازه زنده ماندن
پس آسانی به همان دردی خوردن است
و من بر دردی شدم و چشمانم اول درد گرفت
وای چقدر پنده سختی،حکیمان را نباید افکار داشت
این از درد چشم است نه وجود که اینچنین سخت است
پس زندگی کنم راحتر است تا به درد خوردن
حرف حکیم دوباره به یاد آوردم که گفت به درد بخور یا بمیر؟
زندگی با مردگی که فرقی ندارد و هر دو به یک سان سخت هستند
می توانم حرف حکیم را پیشی بگیرم و حکیمانه سخن گفت را حفظ کنم یا زنده بمانم
اما؟
اما به دردی خوردن حکیم سخت بود
سخت تر از مردن
پس زنده بمانم بهتر است
همین درد چشم برایم بس است
سلام.
جالب مینویسی
اسم وبلاگتو دیدم فک کردم یه وبلاگ طنزی چیزیه..
اما بازم خوشم اومد