انجمن دیوانگان

سر در برف فرو نبرده

انجمن دیوانگان

سر در برف فرو نبرده

شب دراز (نسخه اصلی)

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

شب دراز (نسخه سانسور)

روز بود که ما نگاه میکردیم... آهسته آهسته شب شد
چه آرام که می نواخت صدای باد گوش من را حس میکردم که چه خوب باشد....
باد و تاریکی و نور شهر
آی شهر که در هر حالت تو روشنی.... اگر من لامپ نبودم تا حالا خاموش بودم
یکی منو خاموش کنه......

رادیکال دروغ

زندگی با کار ما بر هم رفته
صدا ها حرف می زنند و می گویند و می شنویم 
دروغ کدام است
رادیکال دروغ = عشق به توان اعتماد
دروغ بود هرچه که به ما دروغ گفتند
به ما در دروغ گفتن هم دروغ گفتن
شاید باور کرده باشم که اون آماده ی رفتنه
شاید باور کرده باشم که اون از طلا ساخته شده
به من دروغ گفته شده،باور کنم؟؟

دوباره فکر کن : دروغ به توان دروغ = اعتماد

پس عشق به توان اعتماد (دروغ به توان دروغ) = دروغ

عشق = دروغ

آدم دیرینه

آهای ای آدم دیرینه!

یاد دارم که اسم تو آدم بود نه انسان!!

چرا ما انسان گشتیم و تو آدم؟؟

مگر چیه ما از تو کمتر بود که تو به وعده ها برسی و ما نه؟؟

گفته اند جای تو در بهشت است و ما باید به جهنم برویم

چرا؟؟ مگر تو سیب را نخوردی؟؟ مگر تو گناه نکردی؟؟

چرا تو باید به بهشت بروی؟؟ شاکی تو خدا بود نه بنده ی خدا!!

این گونه بود که فرق بین بندگان ایجاد شد و هر آنچه که توضیح نبود را حکمت خواندند