ای تنهای که در تن هایی و من آ هستم و یا باشد در دستان سردم و بینم رگ های سبزم
حال ما را فقط دوستانی گیرند که خود مشتری و ذهره و ذهل هستند ما نیز مظلومه ی شمسی
مظلوم برای کمتر از من باشد و من خود را به اشتباه مظلومه خواندم پس همی شمسی باشم بهتر است
آی می سوزم از اینکه بازنده ای هستم و اندکی مهره ی سوخته در دستم و یک یار پایه که هیچ گاه به اندازه ی مهره های سوخته ام او را دوست نداشتم
این غم یار مانده و اون غم یار از دست رانده