انجمن دیوانگان

سر در برف فرو نبرده

انجمن دیوانگان

سر در برف فرو نبرده

رانده

ای دیدی تنهایی که ماندی تو با من ای آیا؟
ای آیا که دیدی من ماندم تو ای تنهایی؟؟
هر چه مهره بود در دستانم آتش گرفت و سوخت، ولی نساخت با من که فقط من سوختم
ای آیا تنهایی؟؟

ای تنهای که در تن هایی و من آ هستم و یا باشد در دستان سردم و بینم رگ های سبزم

حال ما را فقط دوستانی گیرند که خود مشتری و ذهره و ذهل هستند ما نیز مظلومه ی شمسی
مظلوم برای کمتر از من باشد و من خود را به اشتباه مظلومه خواندم پس همی شمسی باشم بهتر است
آی می سوزم از اینکه بازنده ای هستم و اندکی مهره ی سوخته در دستم و یک یار پایه که هیچ گاه به اندازه ی مهره های سوخته ام او را دوست نداشتم
این غم یار مانده و اون غم یار از دست رانده