-
زندگی جاریس ت
جمعه 4 بهمنماه سال 1398 00:07
شبی شب ز گاری نگاه به ساعت کردمو دیدم روز جاری گذشت شب شده در پس روز گاری که میرفت چیزی نبود جز اندوه بازگشت پشت گاریش بازگشت به آن زمان های زیبا بازگشت به آن زمان های زشت بازگشت پشت او به من بازگشت همه به سوی او آن پشت به من او به پشت سیگاریو بی کاریو بار به سیگار سوار پشت و دود جاریس ت! ت ت ت ت ت ت ترررررر
-
آپدیت جدید
دوشنبه 24 تیرماه سال 1398 17:19
برگام ریخته بعد از این همه سال هنوز بازدید داره به آی دی اینستاگرامم پیام بدید: @daaaniial
-
عمر مرگ (تدوین 2)
شنبه 28 شهریورماه سال 1394 18:01
در زمان های قدیم که آل بر داستان ترسی بود و انسانی ز آن پندجویی میکرد که دگر بار ز این زال زمان دار گذر از حال رسید وقت که آل برد تعریف ز مکان ها و زمان ها تا به امروز در عبور از مکان ها که زمان ها آلود کردند دنیا را ز افکار افکار که در آخره این خانه، دیوانند که خوانند ماله دیوانه در گردی ز گردش از این جام که یک مشت...
-
رد نوع 1
پنجشنبه 29 مردادماه سال 1394 20:02
این جایی که هر دَم من فَرارَم را در آن جویم ، قرار با یوزری گویم ، زپَس وارد در آن شم من که شرمندم! یکی آخر همان ته ها ، وبلاگی که ساعت ها "باز" بوده تمام از دم که باز هستم روی حرفم که میچرخمو میچرخم چون دیوانم هنوزم من! همیشه گفتمش همدم ، تویی همراه من تنها ز حرفهایم زنم زخم ها که با دیدن این تاریخ امروز...
-
دوباره سازمت! بلاگ (چکیده ای از مطالب نوشته شده ار سال های اخیر که منتشر نشده و بوزی میشود)
پنجشنبه 29 مردادماه سال 1394 15:18
تیک تاکه ثانیه ها بر ساعت روی دیوار زور زور زنان در حال گذر از این زمان، یاد داد به ما به یاد مان داد به آنها اعتماد سازی زندگی ستیزیست سه چیزِ تیز هست که بر وقف مراد ما نباشد بر وقف اصغر نیز نیستُ سه تیزه بازی در می آورد که هیچ نیستُ آن خواهمُ این دانم پس کو؟ جایِ مَن دَر عالم؟ کور کورانه در کَندُ کاوِ مَقام که...
-
تغییر کاربری
یکشنبه 25 اسفندماه سال 1392 11:03
وبلاگ داره تغییر کاربری میده به Psychology
-
من هستم
دوشنبه 22 آبانماه سال 1391 23:11
وبلاگ هنوز زنده هست...... همه نظر ها خونده میشه و جواب داده میشه
-
به زودی
شنبه 4 شهریورماه سال 1391 22:54
یه چیز نوشتم دارم سانسورش میکنم بنویسم مختو ن سوت بکشه!
-
هر چیزی (به زودی)
یکشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1391 00:10
همه دارند پرواز می کنند ولی کسی آسمون رو ندیده همه چز داره اتفاق میوفته ولی هیچ خبری نیست.................. به زودی کامل میشه این نوشته
-
وقتی تو رفتی
چهارشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1391 15:22
وقتی تو رفتی تو روز روشن آسمون ابر شد خورشید زد لبخند پرنده ها تنها تو آسمون شهر رنگ ها خزان شد قرمز روشن وقتی تو رفتی به دنیا گفتم نچرخ به دور خورشید مفرد همه جا پر از اتاق خالی اتاق ها هستند پر از حس مرگ حسی پوچی که دیدم تو چهرت خالی تر از مرگ بود برای من
-
یادش بخیر
یکشنبه 6 فروردینماه سال 1391 00:22
یادش بخیر دوستی داشتم از دوران کودکی از زمانی که در دل مادر بودم و او را قبول نداشتم ندیده بودم مادر را که قبول داشته باشم او با من دوست شد و من با او اعتماد بود نامش و با من بود اعتماد بر من خیانت کرد زمانی که قلبم را کسی دیگر برد او نیز با او رفت
-
خانه ام
یکشنبه 14 اسفندماه سال 1390 22:11
خانه ای دارم به بزرگی اتاقم ماندنم در آن سخت است و چو پرسه میزنم در همه جا می گردم به دنبال کسی که دیده ام چهره ی او در خلسه ام گم می شوم چهره اش در خلوت گاهم سرعتم کم میکند نگاهی کن بر چشم انداز درونم که تاخته ای بر آن خراب، ویران
-
ما زنده ایم
یکشنبه 14 اسفندماه سال 1390 00:16
زمانی خواهد آمد که نیستم در کنارت یاد کن مرا چگونه خزان کردی و من خود نیز باختم من با یاد تو باختم با وجودت خود را شکافتم لذتی که در زجر با تو بودن بود و در هیچ چیز نبود با تو بودن نیز خود سوختن بود دیدمت تو را با دیگران، گفتم.. همیشه کنارت هستم باختن زمانم نداد
-
اگه یه روز بری سفر
پنجشنبه 13 بهمنماه سال 1390 01:59
اگه یه روز بری سفر … بری زپیشم بی خبر اسیر رویاها می شم … دوباره باز تنهامی شم به شب می گم پیشم بمونه … به باد می گم تا صبح بخونه بخونه از دیار یاری … چرا می ری تنهام می ذاری اگه فراموشم کنی … ترک آغوشم کنی پرنده دریا می شم … تو چنگ موج رها می شم به دل می گم خاموش بمونه … میرم که هر کسی بدونه می رم به سوی اون دیاری …...
-
سوراخ روح پناهگاهم
دوشنبه 3 بهمنماه سال 1390 01:07
در جستجوی یک حس مشترک نمی تونی خودت رو خاموش نگه داری و آنچنان در پشت تخیل خود می مانی که یک عمر طول می کشد تنها سوراخی که واقعیت را در برگرفته میتونه همه چیز را بیرون دهد و فاش کند و اون سوراخ روه پناهگاه منه مغز های تعلیم دیده با تخفیف به همراه افکارهای مریض و متعهد به تنها شیطان که دوباره موعظه کند تلاش نکن مرا با...
-
بود
جمعه 2 دیماه سال 1390 17:58
بودی بودا بود بودند باشند و ماندند رفتیم نبودیم نماندیم خارج از این دسته که نامش را همراه خواندیم همراه من خود باشد و من نیز همراه خود خود بودن بر من نیست که باز هم نبود و نباشد و نماند
-
تنهایی
چهارشنبه 30 آذرماه سال 1390 22:22
دوباره سرما دوباره برف انگار که دنیا منو دوست دارم چه حالی میدی صبح چشم باز کنی ببینی وسط یه دنیا سفیدی هستی راه رفتن تو برف هم چه حالی داره حالی به حالی فریاد میزنم که ای آزادی،تو هم تنهایی به مانند من تنهایی لذت خوبی داره غم این چند یار از دست رفته فلج کرده عشق مرا دیگر هیچ راه نمیرود و هیچ نمیخواهد ای چه سخت است...
-
در رویاها
چهارشنبه 9 آذرماه سال 1390 21:54
نگاه بر آینه کنان میبینم که خط بر چهره ام افتاده میرود زندگی،گذشته رفت میدانم،هر آنچه که همه میدانند،میدانند همه از کجا می آیم و به کجا؟،باکی نیست که راه مشخص را کج کج راست رفتم راست گفتم،خوب پنداشتم،ساده بودم،ولی نه چنان که سادگی را فقط بودم ساده،بی روح،بی قلب،فقط فکر بود که ساده نبود و باز نیز باکی نبود هر رویا حالی...
-
رانده
پنجشنبه 12 آبانماه سال 1390 23:13
ای دیدی تنهایی که ماندی تو با من ای آیا؟ ای آیا که دیدی من ماندم تو ای تنهایی؟؟ هر چه مهره بود در دستانم آتش گرفت و سوخت، ولی نساخت با من که فقط من سوختم ای آیا تنهایی؟؟ ای تنهای که در تن هایی و من آ هستم و یا باشد در دستان سردم و بینم رگ های سبزم حال ما را فقط دوستانی گیرند که خود مشتری و ذهره و ذهل هستند ما نیز...
-
شب دراز (نسخه اصلی)
پنجشنبه 31 شهریورماه سال 1390 21:22
-
شب دراز (نسخه سانسور)
پنجشنبه 31 شهریورماه سال 1390 21:16
روز بود که ما نگاه میکردیم... آهسته آهسته شب شد چه آرام که می نواخت صدای باد گوش من را حس میکردم که چه خوب باشد.... باد و تاریکی و نور شهر آی شهر که در هر حالت تو روشنی.... اگر من لامپ نبودم تا حالا خاموش بودم یکی منو خاموش کنه......
-
رادیکال دروغ
جمعه 18 شهریورماه سال 1390 00:13
زندگی با کار ما بر هم رفته صدا ها حرف می زنند و می گویند و می شنویم دروغ کدام است رادیکال دروغ = عشق به توان اعتماد دروغ بود هرچه که به ما دروغ گفتند به ما در دروغ گفتن هم دروغ گفتن شاید باور کرده باشم که اون آماده ی رفتنه شاید باور کرده باشم که اون از طلا ساخته شده به من دروغ گفته شده،باور کنم؟؟ دوباره فکر کن : دروغ...
-
آدم دیرینه
سهشنبه 1 شهریورماه سال 1390 20:50
آهای ای آدم دیرینه! یاد دارم که اسم تو آدم بود نه انسان!! چرا ما انسان گشتیم و تو آدم؟؟ مگر چیه ما از تو کمتر بود که تو به وعده ها برسی و ما نه؟؟ گفته اند جای تو در بهشت است و ما باید به جهنم برویم چرا؟؟ مگر تو سیب را نخوردی؟؟ مگر تو گناه نکردی؟؟ چرا تو باید به بهشت بروی؟؟ شاکی تو خدا بود نه بنده ی خدا!! این گونه بود...
-
کوجورآ
دوشنبه 31 مردادماه سال 1390 14:07
ما دو دراز سیگار کشندگانیم و هِر هِر دست یکدیگر را خواندهایم... آوازخوانا... کوجو رِآ.. رو سینه را هفت آب شو از کینهها.
-
خودخواه احمق
جمعه 28 مردادماه سال 1390 14:36
آنقدر به سوی تو آمدم که به عقب رفتی و از پشت افتادی سقوط را پرواز نامیدی
-
خورشید تاریک
جمعه 28 مردادماه سال 1390 00:00
یادته؟؟؟وقتی داشتی می رفتی به کسی دیگه سر بزنی همه جا تاریک می شد؟؟ یادته هر چه گرم بود در کنار ما سرد چو سر بر زیر تیغ خم می شد؟؟ یادته کور گشتیم ندیدیم که دنیا چگونه رد می شد حال باید بگم که رد شد، نه میشد خورشید ما بودی و رفتی باید باشم بر این ماه دل خوش که نمایی دارد از روی تو برای درک بیشتر به ادامه ی مطلب مراجعه...
-
دیوانگان
شنبه 22 مردادماه سال 1390 01:20
برای همراهی ما به صفحه ی فیس بوک ما بپیوندید
-
دود سیگار را دوست دارم
شنبه 22 مردادماه سال 1390 01:19
اتاق چهار دیواری در اندازه دل بخواه چراغ کو؟؟دیوار ها سیاه است دل بخواه!! صدای صوت بلند از باند در گوش کشیده می شود هر چه سیگار بود در هوش دود فرا گرفته تاریکی را دیدیه نمیشود همچنان صدا است که گوشم را نوازش میکند داد میزند و می گوید زندگی هیچ نیست!! اتاق تاریک،سیگار باریک،نور سوسو همه و همه را دوست دارم
-
زندگی من
شنبه 22 مردادماه سال 1390 01:17
Dear my life I want to be your friend but you are so bad,you put me in hell and forget to give me the water hell is not matter, matter is there is no water I wait for die if that happen I will take U there together خدمت زندگی من من دوست دارم که دوستت باشم اما تو خیلی بدی،تو منو تو جهنم گذاشتی و یادت رفت بهم آب بدی...
-
ذهن آلوده
جمعه 21 مردادماه سال 1390 01:23
روزی بود که ما در آن نبود بودن به احترام کار بر آن نبود بود نبود فرقی داشت در هر چه که بود نباید ها بودند ذهن ما کین آلوده بود ذهن آلود باشد به از بیمار زما کنترل میشه آلود اما بیمار یه بار بر باد باشد بر همه بودها بیمار میشویم در کنار آلود ها اینگونه شد که بشر گوید: بیماری چگونه آلوده بود؟؟ ذهن ما چست که نباشد توی...