انجمن دیوانگان

سر در برف فرو نبرده

انجمن دیوانگان

سر در برف فرو نبرده

یار ما نبود،یاد ما نبود

دوستان ز ما فریاد زنان کفنتد بیا ز سوی ما

باشد حلال دیدار با هر که داشتد بوی فراق

دل ما بود جا یکی،یاری که باشد یاد ما

یار یاد نبود،یار ما نبود،باشد همه افکار ما

دل ما بسی شکست از بس که او را ندید

ای دوست ما،دوست آفرین،دوست دارد قلبم بر این

قلبی که بار ها شکست،خورد خاک گشته است

اینک نشت گردی چنین بر در این رودی چو نیل

ادامه دارد

دید زندگی ز در باز اشکی

آب روان بر چهره درک مشکی

سیاه افکار ما زندان عقل است

مرگ را روان بیند ز خشکی

ادامه دارد....

مغز ماه (شروع دوباره دیوانگان)

و باز هم راه بر ما شد ما بر راه و ماه پنهان و ابر در پس هر چه آن را کم دانیم
اینگونه بود که صدا بیامد گفت بردار اون موبایل که کشته هر چه شارژ بود
نیم کره ی راست مغزم درد میکنه و اون ماه پشت ابر کامل بود
دیوانه از خواب برخیز که مصر جنگ بود ، افکار ما سنگ بود و جهان جلو تر، ای خجالت بر ما که هر چه داشتیم ننگ بود
می دمیدم این نفس که داشتن اون سخت بود و دشوار بر همه عالم راست گفتن بر ایمان ما بد بود
بود؟نبود؟چه بود؟چی شد؟ ول کن بابا حال نداریم
قرص بخور که دیگر کره ی مغزت درد نگیرد بشود مانند ماه