انجمن دیوانگان

سر در برف فرو نبرده

انجمن دیوانگان

سر در برف فرو نبرده

دیوان دیوانگان طنز نیست

سخنی گفتم و همان حرف کلیشه ای آغاز شد

گفتم و گفتم و آخر دیدیم دیوان شد

دیوان من بود دیوانگان بر دیو و گان و آن دیوان مشغول

پیچیده است مخ من دیوانه ندارد هوش

طنز باشد اسم ما خنده دارد کار ما شوخی درون حرف ما

آخر چه باشد کین گونه دیوان ما آغاز شد

گفتیم از حکیم که درد آورد چشم ما

گفیتم از عشق که خاک کرد قلب ما

گفتیم از مرگ که عمر شد سی سال تمام

حال نیز گویی قشنگ است با مرام؟

باشد تمام ختم کلام

خوشی خوب است،خوبی خوش است

ولی هیچ کدوم بدون بدی و تلخی هیچ نیست


نظرات 2 + ارسال نظر
مطهره یکشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:00 ب.ظ http://ferimoti.blogsky.com

حالا چرا همه ی مطلبات درمورد دیوونه هاست؟؟

مغزم لای در گیر کرده
من گفتم که دیوانه هستم
از وقتی که قلبم خاک شد چشمام پاک شد از هر چی دروغ که یار گفت و دل ما آگاه شد باور کردم که دیوانگی من آغاز شد و دیوانه مثل من زیاد است
من دیوانه شدم و یار شاد شد
(یه دکمه پشت کله ی همه ی ما هست که وقتی نمی تونی فشار رو تحمل کنی میزنی و دیوانه میشی و همه چی یادت میره)

sara یکشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 02:23 ق.ظ

khosham omad daniaaaaal

ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد